2012/09/01

چِمه؟

یه استرس بی خودی الکی دارم! مثل درس نخونده، که انگار هفته ی دیگه امتحان داشته باشم.
یه کار انجام نشده! نمیدونم اصلاً چیه!
دوستان کسی میتونی راهنمایی کنه؟ :دی

2012/07/13

بیست و سوم تیر

امروز دقیقاً یک ماه مونده به روز تولدم! تا چند سال پیش این تاریخ برام معنی داشت.
الان فقط میتونم بگم خوشحالم که دیگه این تاریخ اون معنی رو برام نداره! :)

2012/07/04

ایمان

الان یه هفته اس به قیامت ایمان آوردم، ولی ایمانم به خدا کم شده، خیلی کم!

2012/06/27

وجدان درد

بعضیا، بعضی وقتا، یه کارایی میکنن که فقط میتونی براشون آرزو کنی که شب بتونن راحت بخوابن

2012/05/26

ملته داریم؟

ملت(به خصوص فامیل) سال تا سال زنگ نمیزنن حال آدمو بپرسن! بعد کافیه اعلام شه که نتایج کنکور یا امتحانی چیزی اومده! آی زنگه که این موبایل میخوره!!! (هنوز مامانم نپرسیده چی کار کردی) :دی

بابا میدونین که گند زدم! کی دید من امسال درس بخونم خب؟؟؟؟

2012/05/25

My Way

این قطعه رو چند وقته برای کُر داریم کار میکنیم، خیلی قشنگه

 

 And now, the end is near;
And so I face the final curtain.
My friend, I'll say it clear,
I'll state my case, of which I'm certain.

I've lived a life that's full.

I've traveled each and ev'ry highway;
But more, much more than this,
I did it my way.

Regrets, I've had a few;

But then again, too few to mention.
I did what I had to do
And saw it through without exemption.

I planned each charted course;

Each careful step along the byway,
But more, much more than this,
I did it my way.

Yes, there were times, I'm sure you knew

When I bit off more than I could chew.
But through it all, when there was doubt,
I ate it up and spit it out.
I faced it all and I stood tall;
And did it my way.

I've loved, I've laughed and cried.

I've had my fill; my share of losing.
And now, as tears subside,
I find it all so amusing.

To think I did all that;

And may I say - not in a shy way,
"No, oh no not me,
I did it my way".

For what is a man, what has he got?

If not himself, then he has naught.
To say the things he truly feels;
And not the words of one who kneels.
The record shows I took the blows -
And did it my way!


اعتماد به نفس و چادر

اینو خیلی جدی عرض میکنم خدمتتون! اگه اعتماد به نفسش رو ندارین یا اگه خیلی حساس هستید اصلاً چادر سر نکنید!

هنوز تحقیقی روش نشده، ولی به نظر من خود چادر ممکنه باعث بشه میزان حساسیت افراد بالا بره و زود رنج تر بشن، از طرفی وضعیت کنونی جامعه هم بی تاثیر نیست تو این مساله!

پ.ن: این فقط یه توصیه ی دوستانه بود

2012/05/18

گاهی کلاس تلخ می شود

در کنار همه ی اتفاقات با مزه و شیرینی که توی مدرسه برای معلما میافته؛ اتفاقات تلخ هم هست! ولی تلخ ترین هاشون وقتیه که اولیا فکر میکنن به خاطر شهریه، یا پول کلاس خصوصی ای که میدن، معلم رو خریدن! فقط یه مثال کوچیک براتون میزنم:

توی کلاس خصوصی که درس میدم، ضبط ندارن(توی یه مدرسه برگزار میشه)، در نتیجه تا هفته ی پیش پدر بچه ها لپ تاپش رو میداد و من با اون برای بچه ها سی دی میذاشتم. ظاهراً یه بار دستم گچی بود و به لپ تاپ زدم؛ مادر بچه ها جلسه ی بعدش اومد گفت
  "ببخشید آقامون خیلی رو لپ تاپش حساسه، لطفاً دستتون که گچیه نزنین به لپ تاپ"

خب بیشعور اولاً دستم گچیه به خاطر بچه ی تو گچیه! ثانیاً من ندیدم لپ تاپی به خاطر یه ذره گچ خراب شه!بعدم لپ تاپ ندیده که نیستم! الحمدالله لپ تاپی که دارم حداقل قیمتش 2 میلیونه! ندار هم که نیستم به خاطر چندرغازی که میدی بخوام بیام سر کار (رشته ام هم طوریه که واسه هر پروژه میتونم 3 برابر پولی رو که تو میدی دربیارم)، سر و وضعم  رو هم که داری میبینی، میدونی خونه ام تو بهترین منطقه ی تهرانه! این اداها ینی چی؟؟؟

خلاصه اون روز ما هیچی نگفتیم! دیروز لپ تاپ خودم رو برداشتم بردم! مادره اومد بپرسه لپ تاپ می خوام یا نه دید لپ تاپ آوردم، یکم جا خورد! ولی بعد وسط کلاس بچه کوچیکه برگشت گفت : "خانوم بابام دیگه لپ تاپش رو به شما نمیده، چون موسش اینقدر باهاش کار کردین خراب شده!" برادر بزرگه یهو ماله کشید که : "تقصیر خانوم چیه؟ اون خودش خراب شد، وگرنه دست خانوم که بود داشت کار میکرد!" بچه که از خودش حرف نمیزنه! پدر مادره پرش کردن! باز من چیزی به روم نیاوردم دیروز

تنها دلیلی که دارم میرم سر کلاس عشقم به بچه هاس! دیدین آدم به خاطر عشقش یه سری چیزا رو تحمل میکنه و چیزی نمیگه؟ ولی اینم یه حدی داره!

2012/05/03

Deleted

این پست نوشته شد و بک اسپیس زده شد!

2012/04/21

برو وسط

قبل عید تو صدای آمریکا دیدمشون! دیگه یادم رفته بود تا امروز دوباره دیدم این کلیپ رو! عالـــــــــــــــیه

برو وسط اینقده نکن با من بحث :دی


2012/04/06

خیلی کار دارم

دیدین آدم اینقدر کار داره نمیدونه از کجا شروع کنه، بعد تا مدت ها همه ی این کارا روی هم تلنبار میشه؟ الان همچین وضعی دارم! 
درسام مونده! پروژه ام مونده نمیدونم چه خاکی به سرم بریزم! 21 عدد پیک شادی گوشه ی اتاقم منتظرن که صحیحشون کنم! تمرینای آوازم مونده!
اصلااااااااااااااً حالم خوب نیس!!!!!!!!!!!! 

2012/04/02

"Dd" & "Bb"

تجربه نشون داده بچه هایی که دارن زبان یاد میگیرن تا مدت ها این مشکل رو دارن! توی مدرسه ی ما که بچه ها از پیش دبستان زبان میخونن تا کلاس سوم این مشکل رو دارن!!
bog=>dog , bab=>dad, dag=>bag


  ما معلم ها هم کلی براشون داستان سرایی میکنیم که "بی" آب خورده شکمش باد کرده و "دی" آمپول زده و از این صحبتا! :دی

البته من هم سر دیکته گفتن تا کلاس سوم خیلی سخت نمیگیرم و ازشون این مورد رو غلط نمیگیرم، دور حرف اشتباه فقط یه دایره میکشم و بالاش درستش رو مینویسم. ولی نمره کم نمیکنم :)

پ.ن: خیلی مطمئن نیستم که این جواب بده ولی یه بار امتحانش میکنم :دی

2012/04/01

تنهاترین عاشق




انگار دستام سرده سردن
انگار چشمام شب تارن
آسمون سیاه ابر پاره پاره
شرشر بارون داره میباره
حالا رفتی و من تنها ترین عاشقم رو زمین
تنها خاطراتم تو بودی فقط همین
حالا رفتی و من تنها ترین عاشقم رو زمین
تنها خاطراتم تو بودی فقط همین
گفتی برو تنها بمون
با غصه ها همرا بمون
دیگه نمی تونم خسته خستم
طلسم غم رو زدم شکستم
داره چشمام ابر بارون
رو گونه هام شده روون
رفتی و رفتی تنها می مونم
تا آخر عمر واست می خونم
حالا رفتی و من تنهاترین عاشقم رو زمین
تنها خاطراتم تو بودی فقط همین